نقاب

ساخت وبلاگ
کوه کوه ادعا..حرف..نظر...راه می‌روند..چشمانشان را می‌بندند و حرف می‌زنند چیز قابل عرضی نمی‌دانند...نشخوار ذهنشان هم زیبا نیست اما حواسشان نیست... بس که حرف می‌زنند مهم نیست چه پل‌هایی را خراب می‌کنند و چه لحظه‌هایی را...گویا هیچ چیزی مهم نیست در آن لحظه که حرف می‌زنند بهشان نزدیک که می‌شوی زنگ خطری نقاب...ادامه مطلب
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت: 6:24

تا دیروز دل تنگی‌هایم را جمع می‌کردمبر دوش می‌کشیدم می‌اوردم جایی آشنا در همین حوالی شاید پنهانی و آنجا رهایشان می‌کردم در  همان قلمرویی که امروز ممنوعه شده پا فراتر گذاشتن از آن مجازاتی سنگین دارد سنگین‌تر از تحمل دلتنگی‌های من چه کنم ... عادت کرده‌ام به گشتن در حوالیش آتشی می‌افروزم دور تا دور  آن نقاب...ادامه مطلب
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 21 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 4:11

آسمان قبلا زیباتر بودتا همین چند روز پیش  شب‌ها پر بود از ابرهای پراکنده قبل از خواب چشمانم را به آسمان می‌دوختم و خیره به حرکت ابرها امیدم را لابه لای رفت و آمدشان جست و جو می‌کردم تختم هنوز هم همانجاست کنار همان پنجره نمی‌دانم آسمان چرا دیگر تماشایی نیست صبح‌ها هنوز هم با صدای پرندگان بیدار می‌شوم نقاب...ادامه مطلب
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 16 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 4:11

رد پاهایت را جاگذاشته‌اییک گوشه دنیا هنوز برف می‌بارد و پر می‌شود جای خالی رد خاطرات.یک گوشه دیگر آفتاب می‌تابد و آب می‌کند هر آنچه که باقی مانده را.و من در خوش آب و هوا ترین گوشه این دنیا محبوس گشته‌ام نه برف و نه باران..نه آفتابی بر من جاری نمی‌گردد.آنجا که رفته‌ای هوایش چگونه است می‌توان بی‌صدا ع نقاب...ادامه مطلب
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 22 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 4:11

از روزهای اسارتم سالها گذشته ... ولی به پایان نمی‌رسد

نمی‌شود تو هم مرکتب اشتباه شوی؟

اشتباهی بزرگتر از من

که شاید حواس جهان را پرت کنی تا من از این تبعیدگاه بگریزم

بگذار جهان کوچک من عدلش را روی تو پیاده کند 

نترس مجازاتت تنها شاید سبکتر شدن تنبیه من باشد

وقتی که شاهدی به بزرگی قلبم هنوز هم پشتت ایستاده است.

نقاب...
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 18 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 4:11

به دور خود می گشت ... خشت ها را یک به یک نظاره می کرد گویا خوش داشت دوباره به خاطرش آید طوفان چه بر سرش آورده.. هوا صاف بود ... چشم‌ها را به آسمان می‌دوخت خشت‌ها را روی هم می‌گذاشت گویا آرزوی طوفانی دوباره را می‌کرد اما بدون کوچکترین نسیمی خشت‌ها دوباره فرو می‌ریخت و بیشتر از قبل او را زیر آوار فرو نقاب...ادامه مطلب
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 24 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 4:11

در این دنیای پرتناقضی که در آن دست و پا می‌زنیمعاقبت یک نفر باید فداکاری کند یک نفر این میان باید از خواسته‌اش دست بکشد یک نفر باید کوتاه بیاید آن وقت شاید نیمی ناکام بمانند و نیمی دیگر را به کامشان رسانند رویای من رفت برای همیشه... دیگر وصلی نخواهدبود...چه در خیال و چه در واقعیت... اما خواسته تو هن نقاب...ادامه مطلب
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 13 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 4:11

می‌دانم تمام شد از روز برایم روشن‌تر است به چشم دیدم هر چه بود، سوخت.. خاکستر شد و.. خاکسترش را باد برد. باور کن خودم هم گاهی وا می‌مانم که آخر کدام آتشِ زیر خاکستر.. بیا جدی نگیریمش .. بچه است .. تا سرش درد می‌گیرد گمان می‌کند سرما خورده است یادش نمی‌اید چطور فصل سرما را پشت سر گذاشته تمامش یک سردر نقاب...ادامه مطلب
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 30 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 4:11

شب است خسته‌ایم هر دویمان هم من و هم هیولای درونم...درست است هیولاست ولی او هم خسته می‌شود کل روز وادارش کردم قامتش را خمیده کند و پشت من پنهان شود. گاهی هم که فراموشش می‌کنم به کل...تنهایش می‌گذارم و می‌روم..اما آگاهانه اینکار را نمی‌کنم می‌دانم چقدر از تنها ماندن می‌ترسد. خلاصه شب فرصت خوبیست آزاد نقاب...ادامه مطلب
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 20 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 4:11

روبروی تو هم نمی‌شود.روبروی تو هم نمی‌شود آزاد بود. نمی‌شود خود را فریاد زد. نمی‌شود بی‌حد و اندازه عشق ورزید..نمی‌شود به زبان آورد  تمام آنچه که احساس می‌شود. روبروی تو هم نمی‌توان ضعف نشان داد. نمی‌توان اشک ریخت. نمی‌توان خسته بود. تو حتی چیزی فراتر از این نقاب‌هایی که در من می‌بینی میخواهی. روبرو نقاب...ادامه مطلب
ما را در سایت نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roxana-writing بازدید : 14 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 4:11